فانوسی بالای تپه روشن است...



بسم ربّ شهدا

شهدای زیادی هستند که میشود از آنها نوشت،از شهید چمران،حسن باقری،ابراهیم هادی و شهدای عزیز دیگر تا شهید آوینی،شهید حججی ،شهید سلیمانی و.

توی هر شهر و روستا شهدایی هستند که شاید هیچ کس اسم آنها را نداند و نشناسد اما اسمشان پیش خدا عزیز و محترم است.شهدای عشایر،شهدایی که از دل باغ های انار،از کنار رود هلیل،از زندگی ساده عشایری،از چادرهای سیاه،از کلاس های درس و زندگی ساده روستایی و عشایری به میدان جنگ رفتند،جنگی جهانی.

جنگی که صلاح اصلی رزمندگانش،ایمان اعتقاد بود.


بسم ربّ شهدا.

سلام!

این اولین نوشته من در بلاگ بیان هست،و قبلا اینجا وبلاگی نداشتم.

آدرس این وبلاگsarbaz1300 هست،به یاد سپهبد متواضع و شجاعمان.

شهید سلیمانی.به یاد جاودانه مردِ ایل سلیمانی.

و اسم وبلاگ ،فانوسی روی تپه روشن است.

شاید بپرسید،ماجرای تپه و فانوس چیست؟!کدام تپه و کدام فانوس؟!

داستان از آنجا شروع می شود،یک روستا در جنوب استان کرمان،یک روستای کوچک، حوالی رود هلیل.

آنجا یک تپه هست،دورتر از خانه های خشت و گلی و سنگی،تپه ای که روی آن آرامگاه چند شهید است.شهدای عشایر محمدی سلیمانی.

آنجا ستارگانی خوابیده اند،که از همین خاک پرواز کردند به بی نهایت آسمان.

ستارگان زمینی که آسمانی شدند.

و فانوس هایی که راهنمای مردم شدند،در تاریکی های زمین.

 

 

 

 


وصیت نامه 
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله الحمد الحقه کما یستحقه حمداً کثیراً»


  با سلام به پیشگاه امام زمان و ناِئب بر حقش امام امت،و با آرزوی پیروزی عاجل برای لشکریان اسلام و طلب آمرزش و مغفرت برای گناهان خود و دوستان و ارواح گذشتگان،به خصوص پدر و مادرم؛مطالبی را بیان می نمایم.

ادامه مطلب


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها